سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه دردانشش اختلاف و دوگانگی نباشد . [امام باقر علیه السلام ـ در بیان معنای راسخان در دانش ـ]
پسرک آفتاب
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 2344
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
پسرک آفتاب
محمد سلیمانی
در مدر سه شاهد پسران در حال تحصیلم.

........... لوگوی خودم ...........
پسرک آفتاب
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • شب های عزاداری

  • نویسنده : محمد سلیمانی:: 85/9/21:: 1:7 صبح

    شب های عزاداری اهل بیت خیلی دلم می گیره

    وقتی می بینم عظمت فاطمه و علی و حسین رو ، تحقیر می کنن

    وقتی که علی تبدیل می شه به یه مرد دست بسته ، نه مردی که به خاطر مصلحت سکوت می کنه

    فاطمه می شه یه زن کتک خورده ، نه زنی که به خاطر حق شوهرش ایستادگی می کنه

    حسین می شه یه مرد بیچاره و ناتوان ، نه مبارزی که شهادت رو انتخاب کرده

    وقتی می بینم تاریخ رو تحریف می کنن

    وقتی می بینم هر سال ، خرافات های تازه ای رو مد می کنن

    فقط به خاطر چند قطره اشک  بیشتر و البته چند ورق اسکناس بیشتر...


    نظرات شما ()

  • گرگ و بره

  • نویسنده : محمد سلیمانی:: 85/9/21:: 1:5 صبح

    گرگ و بره

     

    بره ای کنار جوی آبی نشسته بود و آب می خورد. گرگ که برای خوردن او دنبال بهانه ای می گشت گفت :

    -         تو آب را گل آلوده کرده ای ، من دیگر نمی توانم آب بخورم .

    بره گفت :

    _ من فقط زبانم را به آب می زنم . چطوری می توانم آب را گل آلود کنم ؟

    گرگ گفت :

    -         تابستان پارسال تو به پدر بزرگ من توهین کردی .

    بره جواب داد :

    -         تابستان پارسال من هنوز به دنیا نیامده بودم .

    گرگ گفت :

    -         تو برای هر حرفی ، جوابی داری . من گرسنه هستم و می خواهم تو را بخورم .

     

     

    از:

     

    افسانه های ازوپ به روایت تولستوی


    نظرات شما ()

  • میم مثل مادر

  • نویسنده : محمد سلیمانی:: 85/9/21:: 1:2 صبح

    از اولین باری که نقد فیلم نوشتم چند سالی می گذرد ...نقد سگ کشی بود ، برای کلاس آئین نگارش ، فیلم را در جشنواره ندیده بودم و هنوز به سینما هم نیامده بود ... مجبور شدم از کلوپ بگیرم ، به صورت پرده ای و با کیفیت خیلی پائین ، دو بار دیدمش و یک مطلبی جور کردم ، ولی خوب ، ... شاید به خاطر مسائل اخلاقی و شاید ... به هر حال خوانده نشد ...

    از آن به بعد گاه گاهی چیز هایی می نوشتم ، ولی نه نقد حرفه ای ...

    از وقتی که نمایش میم مثل مادر و به تبع آن نقد در مطبوعات و وبلاگ ها شروع شد ، به خودم قول دادم تا فیلم را ندیده ام چیزی نخوانم...بعد از نوشتن نقد خودم ، رفتم و نظرات بقیه را هم خواندم ...نکات مشابه زیاد بود ، تلاش کردم چیز های تکراری را دوباره تکرار نکنم ، فقط چند تا نکته :

    1- شخصیت پردازی :

     مطلق بودن شخصیت ها را از نکات منفی این فیلم به شمار آورده اند ، مخصوصا شخصیت منفی سهیل در برابر سپیده .. درست است که شخصیت سهیل منفی است ، اما یک نقطه مثبت دارد : به خاطر عشق به سپیده بعد از ده سال بر می گردد ، سپیده هم وقتی سهیل را می بیند با او جرو بحث می کند ، این به خاکستری شدنش کمک می کند ...  ریزه کاری و دقت در پردازش شخصیت ها ستودنی است ، مثلا در یک صحنه ، سپیده وارد خانه می شود و کفش هایش را دم در در می آورد ، اما سهیل وقتی می آید با کفش وارد می شود ، ...یا عکس سهیل که به دیوار خانه شان است سیاه و سفید است ، در صورتی که عکس بزرگ سپیده رنگی است ...

    از جهت دیگرهم ، سهیل با ترک سپیده ، به نوعی به او کمک می کند تا از یک زن وابسته و عادی به یک زن مستقل و خود ساخته تبدیل شود . در ابتدای داستان ، سپیده از خود قدرت و اختیار تصمیم گیری ندارد ، ولی وقتی موضوع بچه پیش می آید می گوید :

    من تا حالا رو حرف تو حرف نزدم اما این بار ...

    به این ترتیب سپیده در ابتدا مردد می شود و دوبار تسلیم خواسته سهیل برای سقط جنین می شود ، بار اول به اراده خود منصرف می شود ولی  بار دوم ...

    همین نکته که سپیده تصمیم به کشتن فرزند خود می گیرد ، او را از یک شخصیت مثبت به یک شخصیت عادی و معمولی تبدیل می کند .

    اما مهم ترین تصمیم ، انتخاب بین سهیل و فرزندش است ، سپیده تا آخر داستان به انتخاب خود پای بند است .

    شاید سپیده تبدیل به یک مادر و حامی برای همه می شود ، او نه تنها فرزندش را بزرگ می کند ، بلکه ازمادرش هم پرستاری می کند ، کودکان آسایشگاه را آموزش می دهد و حتی مرد مسیحی را هم فراموش نمی کند و برایش غذا می فرستد .

    اما شخصیت سهیل ایستاست ... در ابتدای داستان از سپیده می پرسد :

    " این گهواره رو از کجا آوردی؟ "

    سپیده : " من و مادرم و مادر بزرگم همه تو این گهواره خوابیدیم "

    - " پس حالا وقتشه که یه پسر توش بخوابه "

    این گفتگو و پاک کردن پیام تلفنی سپیده ، شخصیت سنتی این مرد را آشکار می کند . از طرف دیگر با این که ظاهر مذهبی دارد ، در شش ماهگی باز به همسرش پیشنهاد سقط جنین می دهد. اوحتی بعد از ده سال هنوز نمی تواند فرزندش را بپذیرد .

    یکی از زیبا ترین صحنه ها ، صحنه روبرو شدن سهیل با پسرش است ...سعید پدر را خوب می شناسد اما سهیل دربرابر این کودک حیرت زده است وهیچ نمی گوید ، فقط می خواهد هر چه زودتر خود را از آن حالت رها کند ...

    در جایی که سهیل و سپیده برای سقط جنین می روند ، سپیده یک لحظه از جایش بلند می شود که برود ، سهیل آمرانه می گوید :

    " بنشین " و سپیده می نشیند ،  در خانه سپیده ، این بار سپیده است که به سهیل می گوید بنشین اما او می ایستد .

    شخصیت روبیک یک شخصیت فرعی است که کمتر به او پرداخته شده ، کشمکش های درونی او از وقتی شروع می شود که می فهمد دخترش بر خلاف چیزی که همسرش گفته بود ، در آسایشگاه  به سر می برد . او حتی دوبار تصمیم به خودکشی می گیرد اما سر انجام برای دیدن دخترش به کنسرت می رود.

    2- فرشته های آبی پوش :

     فرشته های بالای تختخواب لباس آبی دارند ، همین طورفرشته ، و ماریام هم در جایی که سعید یکی از فرشته ها را به او می دهد لباسش آبی است ...همه این فرشته ها همان طور که مادر بزرگ گفته به همدیگر کمک می کنند .

    در جای دیگری هم سعید از مادربزرگ بیمارش می پرسد که چرا هیچ وقت آبی نمی پوشد ، و مادر بزرگ پاسخ می دهد که از او گذشته و پیر شده است ...

     

    3- کبوتر های خاکستری :

    در ابتدای داستان وقتی هنوز سعید به دنیا نیامده کبوتر ها بالای گهواره اش هستند ، سهیل که وارد اتاق می شود کبوترها را بیرون می کند و پنجره را می بندد . بعد که کبوترها  در اتاق سعید  لانه می سازند و جوجه ها شان از تخم بیرون می آیند ، از سهیل می ترسند و یکی از کبوتر ها از خانه بیرون می رود ... سعید می گوید : " اونی که رفت بیرون باباشون بود "... این جمله با توجه به فضای فیلم خیلی معنا دار است ...

    نکته مهم این که کبوترها سفید نیستند .

    4- تکرار آیه :

    به فضای معنوی فیلم کمک می کند ، اما در پایان فیلم ، آیه 31 سوره اسرا نمایش داده می شود که به نظر من ، تناسب چندانی ندارد زیرا علت تصمیم سهیل برای سقط جنین ، فقر نبود ...

    5- گهواره و تختخواب :

    استفاده از تور برای گهواره معمول و طبیعی است ، اما تختخواب مادر سپیده هم دورش تور دارد ، می دانیم که این زن منتظر مرگ است و تور ، از این تختخواب گهواره ای برای تولد دوباره به ذهن متبادر می کند .

    6- مریم و مسیح :

    همه پدرها غایب هستند ، پدر سپیده مرده است و فقط عکسش را می بینیم ، سهیل و روبیک از فرزندانشان دور هستند ، به مسیح هم اشاره می شود که برای دیدار پدر دلتنگ است ، حتی پدر آقای حبیبی ( اگر در اسمش اشتباه نکرده باشم ) ، خواستگار سپیده هم مرده است ... ( سپیده وقتی شیمیایی می شود در حال کمک به یک مادر است ) در این وضعیت است که مادرها مریم می شوند ...

     از همه جالبتر ، عکسی است که روبیک در زیر زمین از مریم دارد ، در این تصویر مریم گل در دست دارد نه فرزندش را ، شاید اشاره دوری باشد به آناهید ، همسر روبیک ...

    اگر فرصتی برای دوباره دیدن فیلم باشد ، نکات ناگفته زیاد است ، مثلا وقتی سهیل برای دیدن سپیده به بیمارستان می رود ، سپیده روسری اش را سر می کند ، یا آقای حبیبی موقع ملاقات برای سپیده گل می برد اما سهیل ...


    نظرات شما ()

  • دادگری

  • نویسنده : محمد سلیمانی:: 85/9/21:: 12:58 صبح

    شبی نوشیروان دادگر در خواب دید که با خوکی از یک آبشخور آب می خورد ، خواب گزاران این چنین معنا کردند که کنیزی از کنیزان حرم با غلامی سر وسری دارد ...مثال داد تا کنیزان به صف از مقابلش رد شوند ، کنیز خطا کار لرزید و به زمین افتاد ، به جبر از او نام غلام را پرسیدند ، با این وعده که بخشوده خواهید شد ، سپس هر دو را شکنجه کردند و به دار آویختند تا درس عبرتی باشد مر زنان حرم را .

     

    نقل به مضمون از هزار و یکشب


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ